بـﮧ בنیا آمـבم بـבوטּ آنڪـﮧ

פֿـوבم بـפֿـواهم ...

زنـבگے میڪنم بـבوטּ آنڪـﮧ

بـﮧ فڪر פֿـوבم باشم ...

פֿـواهم مــُرב بـבوטּ آنڪـﮧ

زمانش را بـבانم ...

تنها یڪ سوال בارم ...

ڪیست ڪـﮧ مرا بازے میـבهـב ... ؟

اگر با رابطـﮧ جنسـےِ میشـב یڪ رابطـﮧ را حفـظ ڪرב ،

الاטּ تمام فاحشگاטּ شهر

با مشتریاטּ خوב ازבواج میڪرבنـב ...!!

گرگها همیشه زوزه نمیكشند ...

گاهی هم می گویند :

دوستت دارم ...

و زودتر از آنكه بفهمی بره ای ...

میدرند خاطراتت را ...

و تو میمانی با تنی كه بوی گرگ گرفته ... !!!

پاهایم را که در آب میزنم ، ماهی ها جمع میشوند...


شاید اینها هم فهمیده اند که یک عمره طعمه ی روزگار بوده ام

اندام های خیابان را لمس میکنی به شهوتی غلیظ

به دوام و قوامش نمی اندیشی

تحریک شده رهایش میکنی

خیلی بی انصافی

آزادی دارد میگندد..!

این روزها من

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا

آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود...

اینجا زمین است

اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردنن

فراموشت میکندد.........

نیا باران...!
نیا لعنتی...!
یارم با دیگری بیرون است...!
سرما میخورد...!

نظر فراموش نشه